اهورا جوناهورا جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره
مامان نسترنمامان نسترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
بابا شیرزادبابا شیرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
یکی شدن من وبابایییکی شدن من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

***شاهزاده کوچولو***

عکسهای 5 ماهگی عروسک نازنینم

وای که چه ناز لالا کردی خوشگلم   جوجوی مامان داره کارتون باب اسفنجی میبینه آخه این کارتون دلخواه داداشیشه قربون لپهای خوشمزه ات ولب خندونت بشم جوجوی مامان از دوربین ترسیده و متعجب شده .فدای چشمای قشنگت   موش کوچولوی توپولوی مامانی قربون اخمت بشم فندقکم قربون اون صورت مثل ماهت بشم پسمل نازنازیم ...
30 دی 1391

دیگه داری بزرگ میشه نفسم

سلام پسمل کوچولوی من امروز ١٨/١٠/٩١ واسه کنترل رشدبا مامان نسرین وداداشیت بردیمت بیمارستان شریعتی اما دکترشون عوض شده بود از اونجایی هم که شما مشکلی نداشتی ترجیح دادم ببرمت فقط میخواستم واست برنامه غذایی بگیرم دکتر گفت که باید بهت لعاب برنج بدم وبعد کم کم شروع کنم بهت سوپ بدم.  خانم دکتر دادن فرنی وآبمیوه رو برات منع کرد وگفت جز شیرینی خاصیتی نداره ولی مامانی نگران نباش من همه چی بهت میدم بخوری تا تمام ویتامین ها رو بگیری مگه میشه میوه بی خاصیت باشه . ظهر مامان نسرین واست لعاب برنج درست کرد ولی شما زیاد خوشت نیومد چون هیچ مزه خاصی نداشت ولی چون مقوی بود سه روز به همراه شیرت فقط لعاب برنج خوردی اونم باشیشه ش...
30 دی 1391

به به چه خوشمزه

  اولین غذا خوردن اهورا جمعه ١٥/١٠/٩١ برای اولین بار بهت فرنی دادم خیلی خوشت اومد طوری که وقتی قاشق رو سمت دهانت میاوردم دهانت رو کلی باز میکردی ووقتی یه کم دیر میشد میزدی زیر گریه فدای این پسمل شکموم بشم خلاصه یه کاسه کوچولو فرنی خوردی راستی داداشیت هم باهات فرنی خورد وخیلی خوشش اومد البته بگم که گاهی اوقات هم بازیت میگرفت وفرنی رو تف میکردی بیرون قربون پسمل بازیگوشم بشم ...
17 دی 1391

6 ماهگیت مبارک

  سلام عزیزم قربونت برم امروز ٦ ماهه شدی مبارکت باشه عزیزکم امروز صبح10/10/91 که از خواب بیدار شدیم مامان نسرین اومدم تا باهم بریم واسه زدن واکسن ٦ماهگیت عزیزم چون هوا خیلی سرد بود داداش طاها رو گذاشتم پیش بابایی البته خواب بود اگر بیدار بود حتما کلی گریه میکرد که ببریمش اما چون هوا سرد بود وباید پیاده میرفتیم ترسیدم که سرما بخوره شما رو هم خوب پوشوندم وراهی مرکز بهداشت نور سعادت شدیم تا واکسن عزیز دلمو بزنیم اول رفتیم واسه قد و وزن خدا روشکر این بار هم همه چی خیلی خوب بود حتی چون خوب وزن گرفته بودی بهم گفتن ببرمت تا دکتر مرکز ببینتت اما من قبول نکردم و گفتم نی نی ما تحت نظر متخصص اطفال خودشه ازم اثر انگشت گرفتن ک...
13 دی 1391

خوشگلک مامانی

سلام عروسک قشنگم امروز برای اولین بار قهقهه زدی وقتی داشتم جاتو عوض میکردم با دستمال که کنار پاهای توپولوتو پاک میکردم یکدفعه بلند خندیدی فهمیدم که توهم مثل خودم قلقلکی هستی بعداظهرهم که باهات بازی میکردم ولپتو محکم ماچ میکردم وباهات موش موش بازی میکردم قهقهه میزدی قربون اون لبهای خندونت بشم امیدوارم همیشه لبای خوشگلت بخنده اینم چند تا عکس خوشمزه از گل پسری تو پنج ماهگی این لباسی هم که تنت کردم مال نی نی گیهای خودمه که مامان نسرین برام نگهش داشته بود وامروز تن قند عسلم کردم تا چند تاعکس ازت بگیرم .           ...
13 آذر 1391

عروسک ناز نازی

سلام پسمل قشنگم عروسک آرومم من امروزم اومدم تا یکی دیگه از خاطرات قشنگت رو به ثبت برسونم دیشب 13آبان 91وقتی میخواستیم بخوابیم شما رو گذاشته بودم تو نی نی لای لایت که دیدم صدای تلق تلق میاد فهمیدم که خودت داری زور میزنی تا نی نی لای لایت تکون بخوره بابا گفت صدای چیه گفتم داره تو نی نی لای لای تکون میخوره گفت خودش اینکارو میکنه گفتم آره خندید. الاهی مامان قربون این پسمل قوی وپر زور بشه بعد از چند دقیقه ام صدای ملچ ملوچت اومد فهمیدیم آقا زاده داره دستای کوشمولوشو میخوره مامانی شما دیگه کاملا دستاتو کشف کردی اونم تو 5 ماهگی الان که من دارم واست مینویسم آروم تو نی نی لای لای خوابیدی وداری تلویزیون نگاه میکنی البته گاهی اوقات هم زور میزنی ومیخوای...
14 آبان 1391
1